روزای سیزدهم هر ماه

مادر خدا بیامرزم با ناصرالدین شاه یه همفکری کوچکی داشت.هردو عاشق مجلس روضه خونی بودن. نمی دونم مامانم دلش از کجا خون بود که سیزدهم هر ماه تو اتاق بالایی خونمون مجلس روضه خونی راه میانداخت. هرچی فکر می کنم یادم بیاد حداکثر چند نفر تو اون اتاق جا می شدن که مامانم ربابه خانمو که پیر بود و موش از ...نش بلغور میکشید برای چای دادن به جماعت دعوت می کرد تا صندوق خونه رو هم اشغال کنن عقل نداشته م به جایی قد نمیده!! عمه هام با کلاس بودن و روضه نمی اومدن، اما یه مادر بزرگ همسن الان جنتی داشتم که از موقعی که یادم می اومد کر بود و باید داد میزدیم تا بفهمه، بابا سلام کردیم!!! پای ثابت روضه بود و یه گریه ای می کرد که باید یکی گلاب روش می پاشید تا از کما خارج شه!
از مبلمان خونه ام فقط یه صندلی قدیمی لهستانی داشتیم که مخصوص روضه خونا بود، هر وقتم من می رفتم روش میشستم، مامانم می گفت: "اون مال آقاس، بیا پایین!!!" انگار می دونست یه روزی همین روضه خونایی که 15زار میگرفتن جماعتو به گریه می انداختن یه روزی رو این صندلیا تکیه می زنن و به ریش هممون می خندن!!!
تنها کٍیفی که روزای سیزدهم هر ماه داشت آزادی مطلق من تو کوچه بود !!!

نظرات 2 + ارسال نظر
محسن جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:35

یکی از معدود آدمایی که توی زندگیم من رو جدی می گرفت، مادر خدا بیامرز تو بود. همیشه و هر وخت از انتهای خیابون تخت طاووس رد می شم یادش می کنم.

محسن جمعه 21 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 00:29

پسر این سیزدهم هر ماهت خیلی چسبید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد