ثریا

وارد خونه عمو جان هاشم که می شدی، به خط خوش نستعلیق، یه تابلوی کوچک به چشمت می‌خورد. "احساس غریبی مکن اینجا که رسیدی.این کلبه ناچیز تعلق به تو دارد". حس خونه عمو جان قبل از زن گرفتن با بعد از اون، تومنی،سی شی توفیر داشت.. روی طاقچه اتاق جلویی، یه عکس بزرگ از پدر بزرگم بود. یه آینه و یه عکس ازثریا. بچه که بودم،فکر می کردم اون عکسه باید زن عموم باشه، یه بار که یواشکی به مامانم گفتم، چشم غره ای رفت و گفت: "نخیراون زن شاه بوده." مامانم خیلی به فکر عموم بود. هر موقعی که می گفت: "عموجان! باید به فکر زن و همسر باشی،" اشک تو چشم عموم می اومد. بعدش لبخندی میزد. انگار که می خواس بگه، شما به فکر باشید. شورای مشورتی برای ازدواج عمو جان، بعد از مراسم جهلم بابام تو اتاق بالای خونه ما تشکیل شد. همه عمه هام حضور داشتن. ریاست جلسه با عمه جان عاتقه بود. عمه حان کبری خیلی مظلوم بوداصن صداش در نمی اومد. عمه جان بتول هم همینطور. مناقشه اصلی بین عمه جان بلقیس وعاتقه خانم بود. بلقیس خانم، یه خانم بیوه رو پیشنهاد می کرد که دو تا بچه داشت. اما عاتقه خانم عصبانی شده بود و همونطور که مرتب آب دهنشو قورت می داد و برای گرفتن تایید دیگران، چشماشو به ترتیب رو حضارمی چرخوند، گفت: مگه از روی گور من رد بشین.  برادرم چه عیبی داره بیوه بگیره؟ و این شعرو خوند: "آب شب و خواب صبح، معده خراب می کند/ بیوه زن کره دار خانه خراب می کند. من خودم یه دختر خوب وخانه دار سراغ دارم. باید با خالقزی صخبت کنم.........


ادامه دارد.......