مقدمات پروژه خواستگاری


مقدمات پروژه خواستگاری توسط عمه عاتقه در قزوین و زهرا خانم در تهران کلید خورد. عمو جان هاشم که خیلی دست و دلباز وشیک پوش بود،برای خرید پارچه و چیزای دیگه که عمه ها سفارش داده بودن سری به بازار زد....راستشو بگم،از جزییات مراسم خواستگاری اطلاعی ندارم،چون بچه تر از اون بودم که توی این مراسم دعوت بشم!!!!اما روز عروسی عمو جان رو کاملا به یاد می آرم....ایرج آقا شوهر خواهرم که تازه یه پیکان خریده بود،با آبجی مهین برای ناهار اومدن خونه ما...سعید داشی هم همون روز کلی عکس از ما گرفت...بعد از ناهار راه افتادیم به طرف قزوین...اولین بار بود که با ماشین می رفتم قزوین. تموم راه صورتمو چسبونده بودم به شیشه ماشین. عمو جان هاشم هم با عمه های ساکن در تهران اومدن. مراسم عقد و ازدواج بدون سر و صدا انجام شد. یادم نی آدبزن و بکوبی بود. شب،جای همه شما خالی. قیمه نثار با خورش فسنجون سرو شد. شب رفتیم خونه عمه عاتقه. فردا دسته جمعی عروس کشون داشتیم. و بدین ترتیب با ورود رقیه خانم به فامیل پدری،فصل جدیدی در روابط فامیلی گشوده شد.. (ادامه دارد. )