باز این زهرا خانم با انسی انسی گفتنای پی در پی،آکسونای اعصاب منو ریش
ریش میکنه....بله پا میشم....و دوباره لحافو میکشم رو سرم......این دفعه
دیگه زهرا خانم با عصبانیت لحافو می کشه کنار و میگه:دختر به سلامتی امروز
روز عروسیته آخه!!!!!!!!!لا اقل امروزو زود پاشو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!نمی دونم چرا زهرا خانم اینقدر عجله داره؟؟نکنه می ترسه عمو کریمش پشیمون شه و دخترش بی شوهر بمونه؟؟؟؟مامان
میگه پاشو عمو کریم اومده،میگه شمسی ساعت ده میاد انسی رو ببره
آرایشگاه......اصن قرار آرایشگاه نداشتم....گفته بودم که دوست ندارم شش
ساعت زیر دست آرایشگر باشم....مامان میگه،پاشو خودتو جمع و جور کن....زیاد
هم حرف نزن!!!!!