خاتون خانم


خاتون خانم امانیان فرزند اول عبدالله امانیان معروف به سالار عبدالله و خیرالنسا عزیز در سال 1293 هجری در روستای بیدخت چشم به دنیا گشود. برای ما اسمش،خاله خاتو،خاله ریزه و خاله جیبی بود. قد کوتاهی داشت و سفید رو بود. از دوران جوانی به همراه خانواده اش ساکن باغی از املاک تفضلی هادر طرقبه بود. خاله و مادرم که فرزند دوم خانواده‌اش بود،نقش پسران خانواده رو ایفا می کردن. تا موقعی که بیدخت زندگی می کردن، مادرم تو کارهای بقول خودش، صحرا، به پدرش کمک می کرد و خاله جیبی هم به گفته خودش، از اول "عمه خر و خاله گاو"بوده!! یعنی امور مربوط به چهار پایان رو انجام می داده. خاله خاتون عزیز دلم، عمر خوبی کرد. نود وهشت سال زندگی کرد و تا آخرین لحظه عمرش راه می رفت و زمینگیر نشد. زندگی توام با کار و تلاش خستگی ناپذیر و آب و هوای کوهستانی طرقبه به خاله سلامتی و نشاط خاصی داده بود. آخرین دیدارم با خاله تابستان سال گذشته بود که دیدمش و کلی از خاطراتش با مادر و پدرم رو برام تعریف کرد. شیرزنی بود و زبون شیرین و تند و تیزی داشت. بسیار رک گو بود. همه عاشقش بودن. از خاطراتش با پدر و مادرم بعدا براتون می گم!