نیم تاج خانم

مدت ها بود که می خواستم داستان عشق و عاشقی مامان و بابامو که پارسال خاله خاتون تو آخرین دیدارش با آب و تاب برام تعریف کرده بود،بنویسم....ولی قضیه پیوند نافرجام بابام و نیم تاج خانم،همسر اول پدرم،وجدانم رو ناراحت می کرد.....راستشو بگم از موقعی که فهمیدم پدرم قبل از ازدواج با مادرم ،دختری زیبا و خانواده دار را به نکاح خودش در آورده وبعد بی وفایی کرده،یه جورایی از بابام دلخور شدم و به نیم تاج خانم دلبسته شدم...یه جورایی تو ذهنم مجسم کردم... میگن مثل پنجه ماه بوده....چشمای خیلی قشنگی داشته و خیلی هم کدبانو بوده...خواهر شوهر عمه جان حاج خانم بوده... نمی دونم چرا پدرم که می خواست فردای شب عقد کنان شهرش رو ترک کنه،پای سفره عقد باهاش می شینه؟؟بله،میرزا باقر محبوب من،یه همچین جفای بزرگی به نیم تاج خانم کرده....فردای عقد شهرش رو ترک می کنه....نیم تاج خانم منتظر پدرم می مونه....چارده سال انتظار می کشه و آخرش هم می گن از غصه دق می کنه....بابام تا سالها بعد آواره شهرها بوده تا مامانم رو تو بیدخت می بینه....راستش یه جورایی شرمنده نیم تاج خانمم....نمی دونم موقع مرگش پدرم رو بخشیده یا نه؟؟؟دلم می خواد اگه دنیای دیگه ای باشه.....وقتی رفتم اون دنیا....اول نیم تاج خانوم رو ببینم،بعد مادرم رو....(این روایت رو تقدیم می کنم به برادر زاده های نیم تاج خانم....پسر عمه های خوبم....محمد آقا و علی آقای عزیز دلم)...